همانگونه که در معرفی مجموعه مغز کسب و کار من ذکر شد، یکی از نقاط تمرکز این مجموعه، استفاده از “داستانها در محیطهای کسبوکار” است که تحقیقات و کتابهای مختلفی نیز در این زمینه انجام و به رشته تحریر درآمده است. یکی از آنها کتاب Let the Story Do the Work میباشد که حاوی مطالب جالبی در خصوص داستانها، مزایا و روشهای بیان آنها و … میباشد که مطالعه آنرا به علاقهمندان پیشنهاد میکنیم. در این مقاله، سعی شده با بهرهگیری از یافتههای دانش مغزی-عصبی، مزایای این روش در مقابل سایر روشهای انتقال مفاهیم بازگو شود.
بیایید از اینجا شروع کنیم. اگر لازم باشد بین این دو گزینه یکی را انتخاب کنید، واقعاً کدامیک را برمیگزینید؟
تماشای بخشی از سریال تلویزیونی مورد علاقهتان یا شرکت در یک سخنرانی در سالن اجتماعات محل کارتان؟ به احتمال خیلی زیاد انتخاب شما، اولی است. براستی چرا؟
تأثیر داستانها عمیقتر است
حقیقت آن است که در محیطهای کسب و کار، پیامها عموماً مجموعهای از رویدادها هستند که در یک قالب ساختاربندی شده نمود پیدا میکنند. نکته جالب آنجاست که آزمایشات علوم مغزی- عصبی نشان میدهند که این قبیل پیامها، قسمتهای پردازش زبانی (Language-Processing Zone) را در مغز ما فعال میکند. از طرف دیگر هنگامیکه داستانی را میخوانیم یا میشنویم، مغز ما در مسیری کاملاً متفاوت واکنش نشان میدهد و بطور همزمان۷ بخش خود را فعال میکند که مواردی چون پردازش تصویر از آن جملهاند. ویژگی بسیار حائز اهمیت در این بین آن است که قسمتهایی نظیر پردازش تصویر بیش از ۶۰٫۰۰۰ برابر سریعتر از قسمتهای پردازش زبانی در مغز عمل میکنند. همچنین در فرایند داستانگویی، بخشهای دیگری نیز فعال میشوند که محرک عواطف و حواس نظیر لامسه، شنوایی، چشایی و حتی بویایی هستند.
لذا موضوع اشاره شده، مبتنی بر دستاوردهای کاملاً علمی است. داستانها به شدت مغز ما را درگیر میکنند که وقایع نمیتوانند این کار را انجام دهند و این تأثیر پیامها را عمیقتر و ماندگارتر میکند. بواقع آیا یادتان میآید که بههنگام دیدن یک صفحه اکسل از ته دل خندیده باشید؟
از طرف دیگر احتمالاً شما هم با ما موافقید که محیطهای کاری فقط به مجموعهای از رویدادها خلاصه نمیشود. وقت زیادی را روزانه در محل کارمان سپری میکنیم و اتفاقات زیادی در دفتر کارمان میافتد. میخندیم و شاید گریه کنیم، شادیها و ناکامیهای زیادی را در آنجا تجربه میکنیم. یادمان نرود “در محیطهای کاری ما هنوز انسانیم” و روایت داستانها در محیطهای کسب و کار، پرداختن به همین جنبه انسانی کارکنان است.
در داستانها اگر به کلمهای نظیر گل رز اشاره کنیم، بخش بویایی مغز ما فعال میشود و چه بسا میتوانیم بوی گل را بدون حضور واقعی آن استشمام کنیم. اما داستان به همین جا ختم نمیشود. داستانهای خوب تنها از منظر روانشناسانه مخاطبان را درگیر نمیکنند؛ بلکه آنها میتوانند ما را متعجب و یا حتی قانع و تشویق به اقدام کنند؛ چیزیکه نمیتوان براحتی از رویدادها و وقایع انتظار داشت.
داستانها ماندگارترند
در انتهای هر روز کاری واقعاً چند درصد از حرفها یا کارهایمان را دقیق به خاطر میآوریم؟ اما به احتمال زیاد خاطره خوشی که همکارمان دو هفته پیش تعریف کرد را با تمام جزئیات به خاطر میآوریم. از اینرو هر چه احساس قویتری در داستان ایجاد کنید، احتمال به خاطر سپردن آن در بلندمدت بیشتر خواهد بود.
خلاصه اینکه از مزایای “داستانها در محیطهای کسب و کار” غافل نشویم. در مقالات آتی، در خصوص ویژگیهای یک داستان تأثیرگذار و نیز الگوهای مختلف روایت “داستانها در محیطهای کسبوکار” با شما مطالب جالبی را در میان خواهیم گذاشت.