موقعیتی که برای خیلی از مدیران تکرار می شود، قرارگیری در جایگاه یک سخنران است. سخنرانی در خصوص دستاوردهای سالی که گذشته است، در مورد ارائه وضعیت شاخصهای کلیدی عملکرد شرکت در یک دوره ارزیابی، در خصوص بیان یک موضوع مهم که میتواند یک فرصت خوب برای کسب وکار تلقی شود و باید با اعضای سازمان در میان گذاشته شود و … نمونههایی از موقعیتهایی است که یک مدیر باید سخنرانی کند. مهم آن است که تسلط بر سخنرانی میتواند وجهه بسیار خوبی از آن مدیر در اذهان مخاطب ایجاد کند و یا برعکس، ارائه همراه با استرس و مدیریت نشده، ذهنیتی نامناسب و چه بسا این ناتوانی به سایر ابعاد عملکردی او نیز تعمیم داده شود. در سلسله مقالاتی که با موضوع “ترس از سخنرانی” ارائه میگردد، سعی شده با دانش مغزی راهحلهای علمی برخورد با این موضوع تقدیم علاقهمندان گردد.
ایده جدید بازاریابی
فرزام مدیر بازاریابی یک مجموعه تولیدی است که ۴ سالی است در این سمت مشغول به کار است. سال گذشته ایدهای در خصوص حذف تعدادی از مراحل بازاریابی و چابک کردن زنجیره تأمین محصولات شرکت خود ارائه داد. نظر او این بود که با توجه به نوع محصولات و شرایط رقابتی، میتوان بازاریابی مویرگی را توسعه داد. اما تعدادی دیگر از همکارانش که سابقه بیشتری از او داشتند، مخالف ایده او بودند. در نهایت مدیر عامل تصمیم گرفته بود که فرصتی به فرزام بدهد تا در یک بخش کوچک بازار، ایده خود را امتحان و نتایج را ارائه کند. او با پشتکار و مشورت گرفتن از یکی از دوستان با تجربه اش در این زمینه، کار را شروع کرد و نتایجی جالب گرفت. ارتباط بیشتر با عاملین فروش و جلب اعتماد آنها، فروش بیشتر محصولات درنتیجه انگیزه بیشتر فروشندگان نتیجه کار او در مدت یکسال بود. او پس از یک سال آماده بود که نتایج را ارائه کند و مدیر عامل به او فرصت داد که در جمع تمامی مدیران شرکت نتایج کار خود را تشریح کند.
دست و پایی لرزان
جلسه ارائه فرزام نزدیک بود. از چند روز قبل سعی کرده بود تمام آن چیزی که میتواند بر روند سخنرانیش تأثیر بگذارد را چک کند. از امکانات سالن، تا کیفیت فایل ارائهPower point و … . روز دیدار فرا رسیده بود. همه آماده بودند تا ببیند فرزام چه میکند.
فرزام که وارد سالن شد، ناگهان چشمش به چشم دو تن از مدیرانی افتاد که از ابتدا با او مخالف بودند. ناگهان از درون برافروخته شد. با خود گفت: “اگر وسط جلسه، با یک سوال بیجا ترتیب ارائه مطالب را بهم بزنند و مرا به چالش بکشند چه کنم” و به سرعت اتفاقات بدی که میتوانست بعد از این ذهنیت ایجاد شود، در مغزش آمد. جلسه بد تمام میشود، نمیتوانم آنچه در واقعیت اتفاق افتاده را بخوبی بیان کنم، ذهنیت مدیر عامل هم نسبت به من بد میشود و زنجیره ای از اتفاقات ناگوار در انتظارم خواهد بود. نه تنها از درون، بلکه نمود بیرونی گفتگوهای منفی هم در چهره او ظاهر شد و دست و پایی لرزان در حین صحبت کردن و … . بله، او درگیر “ترس از سخنرانی” شده بود.
شیطنت آمیگدال در حین سخنرانی
این داستان را کمابیش تجربه کردهایم. ترس از سخنرانی و صحبت در جمع، یکی از رایجترین ترسهایی است که میتواند در زندگی حرفهای هر کس پیش بیاید و ناگفته پیداست که چقدر میتواند در اعتبار و ایجاد ذهنیت در مخاطبین مهم باشد. اما جالب اینجاست که این موضوع توسط دانشمندان علوم مغزی عصبی مورد بررسی قرار گرفته و فرایند ایجاد ترس و روشهای مقابله با آن، در اختیار ماست. از اینرو بیایید موضوع را از دید دانش مغزی عصبی بررسی کنیم.
شاید در مورد “آمیگدال” مطالبی خوانده باشید. بخشی از مغز ما انسانهاست که هر وقت در موقعیتی ترسآور قرار بگیریم فعال میشود. البته صرفاً ترس نیست که این بخش را فعال میکند و عملاً آمیگدال، پردازشگر تمامی احساسات است که آنها را بر اساس اهمیتشان پردازش میکند.
در موقعیتهایی نظیر سخنرانی هم این بخش مغز فعال میشود. خب. فرض کنیم این بخش فعال شد، در ادامه چه اتفاقی میافتد؟
اتفاق مهمی که در پس فعال شدن آمیگدال میافتد آن است که فعالیت بخش مهمی که مسئول تمرکز مغز است را بهم میزند. این بخش را احتمالا میشناسید. چون آنرا در مقاله بخش کوچک با محدودیتهایی بزرگ معرفی کردهایم. بخش PFC مغز و مشخص است وقتی این بخش مختل میشود، انتظار نباید داشت کاری را بتوان با تمرکز و تسلط پیش برد. خب، پس فهمیدیم از نظر بیولوژیک چه اتفاقی میافتد در مغزمان. حالا کافی است با همین دانش برویم سراغ حل مشکل.
آچمز کردن آمیگدال در سخنرانی
راه حل این است که وقتی ترس از سخنرانی پایش به میان باز شد، برویم سراغ آچمز کردن آمیگدال. خب چطور نگذاریم آمیگدال بر مغز ما مسلط شود؟ چند راه دارد که اولی را در این مقاله بررسی میکنیم. نکته مهم این است که جهت کار آمیگدال و PFC مخالف همدیگر است. یعنی برای آچمز کردن آمیگدال، باید PFC را فعال کنیم.
برای این کار باید در وهله اول، به جنبهای لذتبخش از موضوع سخنرانی تمرکز کنیم. خب دقیقا یعنی چه؟
فرض کنید مثلاً در موردی داستان ما، فرزام میتواند روی دستاورد حاصل از ایده خودش تمرکز کند. نمودارهایی که وضعیت بازاریابی و شاخصهای آنها را ارتقاء داده را چند بار با خودش مرور کند. مرور و تمرکز بر دستاوردها باعث میشود PFC درگیر شود و عملاً منابع مغزی کمتری در اختیار آمیگدال قرار گیرد. فرزام میتوانست از این تکنیک استفاده کند تا سخنرانی برای او تبدیل به هیولا نشود.
پس بعنوان توصیهای کاربردی حواسمان باشد قبل از سخنرانی، موضوع اصلی آن( آن چیز که برای آن موضوع سخنرانی را ترتیب دادهایم را) با خود چندین بار مرور کنیم. این تمرین، پردازنده “توجه” را در مغز فعال میکند و نمیگذارند آمیگدال شرایط را برایمان سخت کند.
در مقالات آتی، توصیههای دیگری از آموختههای مغزی عصبی در این زمینه را تقدیم خواهیم کرد.