مدیریت و رهبری در قرن اخیر بواقع با بحران روبرو شده است. بر اساس آمار منتشره توسط مجله کسبوکار هاروارد، ۷۷ درصد از رهبران بر این باورند که کارشان را در خصوص انگیزش پرسنل به درستی انجام میدهند، حال آنکه ۸۸ درصد از پرسنل همین رهبران، معتقدند که رهبرانشان از انگیزش مناسب کارکنان عاجزند. این در حالی است که سالانه بیش از ۴۶ بیلیون دلار صرف توسعه رهبری میشود. بر اساس این تحقیق که جامعه آماری آن به بیش از ۳۵۰۰۰ نفر میرسد، نیازمندیهای پایه نیروی انسانی نظیر یافتن معنا، هدف، ارتباط و نشاط کاری فراهم نمیشود و بنظر میرسد این حوزه بیش از عمیق شدن بر مسائل کلاسیک رهبری، نیازمند وسیع شدن و نفوذ به دنیای ناشناخته انسانها درون انسانها است؛ آنچه که ما آن را “آشتی مدیریت و بیولوژی” نامیدهایم.
در این راستا، زمینه جدید دانش مغزی-عصبی، با در اختیار قراردادن مکانیزمهای تصمیمگیری در مغز، کمک شایان توجهی در این حوزه به شمار میرود. این دانش به مطالعه چگونگی کار کردن سیستم عصبی، ساختار و عملکرد آن دارد. تمرکز این زمینه بر روی عملکرد مغز، بعنوان هسته اصلی سیستم عصبی است.
گرچه این موضوع، به ظاهر یک موضوع بیولوژی است، اما روز به روز به یک موضوع مهم بین رشته ای تبدیل میشود و رد پای دانشهایی چون ریاضی، زبان شناسی، مهندسی، علوم کامپیوتر، شیمی، فلسفه و داروسازی رو بروز در آن پر رنگتر میشود. امروزه آنچه امکان توسعه این دانش را فراهم نموده است، ظهور تکنولوژیهایی نظیر FMRI و PET است که شناخت رموز عملکرد مغز را بیش از پیش میسر نموده است. برخی از کاربردهای این دانش در محیطهای کسب و کار عبارتند از:
- چگونه تفکر خلاق را در سازمانمان ترویج دهیم.
- چگونه در خصوص پاداشهای پرسنلی تصمیمگیری کنیم.
- چگونه در تصمیمگیریها عواطف را مدیریت کنیم.
- در مذاکرات چگونه نقش احساسات طرف مقابل را بدست بگیریم و نگذاریم طرف مقابل از عواطف ما علیه ما استفاده کند.
- بین چند کاره بودن و تک کاره بودن چگونه انتخاب کنیم.
- تغییر در کسب و کارهایمان را چگونه مدیریت کنیم.
- چگونه عملکرد کارکنان را به ایشان فیدبک بدهیم.
- و …
بعنوان مثال، در خصوص مورد اول (ترویج تفکر خلاق) یکی از دستاوردهای جالب علوم مغزی- عصبی، اختصاص زمانی برای عدم تمرکز (Unfocused Time) است. شاید شنیدن این مطلب برایتان عجیب باشد، اما یافتههای این دانش نشان میدهد که این راهکار، تأثیر بسزایی در نوآوری و ایجاد ایدههای نوآورانه دارد. شاید خود شما هم تجربه کردهاید که برخی اوقات در زمان استراحت یا تفریح، راه حل مسألهای را یافتهاید که مدتها روی آن متمرکز شده بودید و نتوانسته بودید پاسخی برای آن بیابید.
برخی سازمانها با درک این واقعیت جالب، قدمهایی موثر را در سازمانشان برداشتهاند. بعنوان مثال، گوگل در برنامهای تحت عنوان “۲۰ درصد وقت“، به کارکنان خود اجازه داده که در هفته، یک روز به هر کاری که دوست دارند بپردازند. همچنین شرکت بازاریابی ماداک داگلاس (Maddock Douglas) در برنامهای مشابه، به کارکنان خود ۱۰۰ تا ۲۰۰ ساعت در هر سال اجازه پرداختن به علایق خودشان را داده است. شرکت مشاورهای برایتهاوس (BrightHouse) نیز به کارکنان خود ۵ روز تحت عنوان “روز شما” در سال هدیه میدهد که هر چه بخواهند در آن روز انجام دهند. برنامههای مشابهی نیز توسط توییتر و .. در این زمینه آغاز گردیده که سیر رو به افزایشی در مقایسه با سالهای گذشته داشته است.
با مقالات آتی ما در این زمینه همراه باشید تا از نکات جذاب دانش مغزی عصبی در مدیریت و رهبری آگاه شوید و با بکارگیری آنها در کسب و کارتان، نتایجی تحسین برانگیز خلق کنید.