تاکنون چهار دستگاه را با هم بررسی کردیم و در این بخش به بخش پنجم میرسیم، یعنی “دستگاه دفع زباله در مغز”. دستگاههای قبلی در خصوص نحوه ورود اطلاعات و مدیریت مناسب آنها در مغز بود. اما این دستگاه در خصوص مدیریت افکار مزاحم است که عملاً مانند زباله فکری، انرژی و تمرکز مغز را کاهش میدهند و باید فکری برای آنها کرد.
اتفاقی عجیب در یک جلسه کاری
مهندس محسنی در یک سازمان دولتی کار میکند. امروز جلسهای مهم با پیمانکارش در خصوص سند مربوط به “طرح مدیریت پروژه” دارد. این سند یک سند پایهای مربوط به پروژه اخیرشان است که قبل از هر کار دیگری باید نهایی شود. بعد از اینکه مستند رسید، مهندس محسنی بررسیهای لازم را خیلی خوب انجام داد و لیستی برداشت و آماده شد و بههمراه یکی دیگر از همکاران واحد فنی رفت به جلسه. از تیم پیمانکار هم سه نفر آمده بودند. بعد از یک چاق سلامتی معمولی، رفتند سراغ اصل کار.
در ابتدا یکی از اشکالات اساسی برنامه زمانبندی مطرح شد و آقای محسنی خوب توجیهشون کرد که اشکال برنامه زمانبندی و انتظار کارفرما چیست. اینجا بود که یک اتفاق عجیب افتاد. نماینده پیمانکار با یک مقاومت عجیب، گفت” شما دارید اشتباه میکنید. این اصل ساده رو مگر نمیدونید. چه اشتباهی شده آقا؟
شروع کرد خلاصه به مقاومت عجیب در خصوص یک اصلاح منطقی که مهندس محسنی درخواست کرده بود. اول کار آقای محسنی کمی عصبانی شد، اما جلسه رو با منطق خیلی قشنگی پیش برد. درخواست خودش رو به زبان دیگه ولی قاطع بیان کرد و گفت این موضوع و برخورد شما بصورت مکتوب به رئیس سازمان شما هم گزارش خواهد شد. اینجا بود که طرف مقابل چیزی نگفت. اصلاحات، صورتجلسه شد و مقرر شد تا یک هفته کاری در برنامه اعمال و ارسال شود.
پس لرزههای جلسه
مهندس محسنی بعد از جلسه به اتاقش آمد. حالت عجیبی داشت. طبیعی است که رفتار طرف مقابل عجیب و ناراحت کننده بود. البته جلسه خوب جمع شد و کاری که برنامهریزی شده بود، انجام شد. اما رفتار زننده طرف مقابل بطور مداوم تو ذهن آقای محسنی بود. در طول روز هم چندان تمرکزی نداشت و بیدلیل برمیگشت و خاطره آن جلسه رو با خودش مرور میکرد.
برای شما چطور؟ چنین موضوعی پیش آمده؟ بعضی اوقات ذهن ما درگیر خاطرات و افکار مزاحم میشود که شاید آنقدرها هم بر کار و زندگی ما تأثیر ندارد؛ ولی بطور مستمر آنرا با خودمان حمل میکنیم و به قول معروف وقتی سرحساب میشویم میبینیم که خیلی بیش از ناراحتی آن موقع، دردسر ذهنی ایجاد کرده و تمرکز و انرژی ما را بلعیده است. در چنین مواردی دانش مغزی عصبی کمکهایی به ما خواهد کرد.
جایگزینی “افکار مزاحم” با خاطرات خوب
همانقدر که به خاطر سپردن اطلاعات بعضی اوقات خیلی مهم است، به همان میزان هم فراموش کردن اهمیت دارد. در همین داستان ما، چقدر خوب میشد خاطره آن روز را میشد به نوعی حذف کرد تا در ادامه تأثیری روی ادامه کار و تمرکز ما نداشته باشد.
داستان این است که هر چه پا به سن میگذاریم، کمتر تلاش میکنیم که به عمد فراموش کنیم و خاطرات دردسرساز، طولانی تر میشوند. متخصصین برای این موضوع، یک دلیل هم عنوان کردند. هر چه سن بیشتر میشود، بطور ناخودآگاه نگرانی کلی در مورد محو شدن خاطراتمان بیشتر میشود و به همین دلیل ذهن تلاش میکند که این اتفاق نیفتد. بدِ حادثه اینجاست که همراه خاطرات خوب، خاطرات بد و اذیت کننده و افکار مزاحم نیز وجود دارند.
بنابراین زیاد نباید دنبال محو کردن خاطراتمان باشیم.
استراتژی صحیح، “استراتژی جایگزینی است”.
برای استفاده از این استراتژی باید این هنر را داشته باشیم که سریع خاطرات را جایگزین کنیم. مثلاً به محض شروع یک خاطره مشکل ساز، موسیقی مورد علاقمان را گوش دهیم. تصویر مورد علاقه خود را پیدا کنیم. یک کلیپ دورهمی قدیمی با دوستانمان رو ببینیم؛ با یک رفیق صمیمی که مدتهاست از او خبر نداریم تماسی بگیریم و موارد مشابه دیگه.
این استراتژی، یک استراتژی واقعگراست. چون بدون اینکه تلاشش در جهت حذف خاطره باشد، بدنبال کاهش تأثیرات بد آن خاطره است؛ البته تا جای ممکن. این موضوع ارتباط مستقیمی با Neurotransmitter ها داره که در محصول ” نوشداروی عملکرد رویایی”، آنرا توضیح دادیم.
البته میزان احساسات و دخیل شدن آنها در تصمیمات، موضوع مهمی است که بنا به تیپ شخصیتی هر کس متفاوت است. در ضمن طبیعتاً تمرکز این روش بر خاطراتی است مانند آنچه که در داستان گفتیم. خاطرات روزمره مزاحم ذهن که البته خیلی هم تکرار میشوند. نه خاطرات و حوادث خیلی بد.
در چنین شرایطی مهم این است که هر کس بر اساس شناختی که از خودش دارد، فرمولهایی برای کم کردن تأثیرات چنین خاطراتی در زندگی و محل کارش پیدا کند و بکار ببند. با این کار توانسته ایم اطلاعاتی که ناخواسته به ذهن آمدهاند و عملاً شاید بتوان آنها را “زباله فکری” نامید، از مغزمان بیرون کنیم. در این زمینه ویدئوی رایگان” شکارچی مغز” نیز به شما کمک کند.